مــ ـــــ ـ ـ ــ ـداد رنـــ ـ ـ ـ ــ ـگی

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...

مــ ـــــ ـ ـ ــ ـداد رنـــ ـ ـ ـ ــ ـگی

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...

مــ ـــــ ـ ـ ــ ـداد رنـــ ـ ـ ـ ــ ـگی

از میان مدادرنگی ها
سهم من یک مدادمشکی شد
می کشم آسمان قلبم را
که پس از تو سیاه وپر دودست...

یاحق
ن.ابراهیمی

آخرین مطالب
پیوندها

هردم آید غمی از نو...

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ

فاش می گویم واز گفته ی خود دلشادم

بنده ی عشقم واز هردو جهان آزادم


تاشدم حلقه به گوش درمیخانه ی عشق

هردم آید غمی از نو به مبارک بادم...


پ.ن:بعضی وقتها

گیر میکنی بین دلت 

وخدای دلت...

سخت میشه تصمیم گرفت 

حتی شاید دیگه حوصله ی عزیزترین فردزندگیت روهم نداشته باشی...


شما چیکار میکنید اگه توی یه همچین موقعیتی باشید؟


موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۴
ن.ابراهیمی

نظرات  (۲۷)

۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۵ قلمداد ظهور


حیرانم/ــــــــــــــــــــــــــــ میفهمی؟ حـــــــــیران...!




قلمداد ظهور
۱۳ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۲ ۲ ۰ ۷ نظر

دخترِ پُررو پُررو چشم انداخته به چشام میگه میای با هم دوست بشیم. جَل الخالق از این موجود دو پا، تو الان باید پای بچه گُنده کردن باشی؛ تو رو چه به دوست بازی...! تمام این جمله برعلیه کلیه مادام دانشجو های دست به قلمِ، که نقطه ی پایان نوشته هاشون؛ ضد شرایط زیست پذیری پسرهاست (نَر، میتونه اصطلاح مُبرهنی باشه) این حرف من نیست و نباید باشد. الله وکیلی خود همون استاد کلاس 204، خدایا چی بود اسمش...؟ آهان سرکار خانم شکیبا با نظریه بی ریا...حرفش اینِ بابا، دخترای خِنگ، شما باید راس مدیریت کشور باشید. چرا ما رییس جمهور زن نداریم؟ لطفا به کابینه دولت بَر نخوره اینجـــــــــــــا جمهوری اسلامیِ پس حرف حق نباید تلخ باشِ. مگه نه بچه ها؟ همه ی دخترای سالن جیقُ هورا کشیدن و خانم دکتر با اعتماد به نفسِ بهتری ادامه داد. بحث بر سَرِ ریاست جمهوری نیست یا هر پُست تشکیلاتی، حرف بر همان نقطه ی پایان است. همان موجودی که مَرد بودنش شهره عام و خاصِ. و اما حرفِ من، شُما یک جمله ی زیبا را در نظر بگیرید. فی المثال" دوسِت دارم" این جمله بدون نقطه و اِعراب یعنی هیچ. مرد برای زن و زن برای مرد/ همانند چنین واژه هایی هستند. هیچگاه تصوّر جدا کردن جلوه ی حقیقی مَرد از زن زندگی اش، مُحال است. این دو برای هم آفریده شده اند و شاید شُعار نباشد که بگویم" موفقیت یکی از آنها، پیروزی هر دوی آنهاست" حضـــــرت امیر، میلاد یگانگی ات بر میزان عدالت تصمیم های زندگی، ان شاء الله مبارکـــــــــــــــ...  
قلمداد ظهور
۲۴ اردیبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۱ ۱ ۰ ۹ نظر
بعد از بیمارستان پوست رازی، برای کامل کردن یک مجموعه عکس رفته بودم به آسایشگاه جانبازان، با امیر آشنا شدم. امیر متولد 1342 بود. سال 60 میرود روی مین تا سال 66 در کُما و بعد بازگشت به زندگی. کنار تختش تخت دیگری بود که پیرزنی بر آن زندگی میکرد. فهمیدم مادرش است و از وقتی همسرش فوت کرده، 5 سال است در همان اتاق کنار پسرش زندگی میکند. مادر به معنای غلیظ آن . به گفته خودش به ندرت گاهی از آسایشگاه میرود بیرون برای امیر خوراکی میخرد. امیر کودک شده بود با لبخندی بِکر و چشمهایی که گویی به 7 سالگی بازگشته اند. هرچه میگفتم، میگفت: سلامت باشید. خوبی؟ سلامت باشید. چه میکنی؟ سلامت باشید. خوش میگذره؟ سلامت باشید. در همین طوفان"سلامت باشید" بودیم. که سوالی از او پرسیدم. گفتم: میدونی الان رئیس جمهور کیه؟ انگار ناگهان اعتماد به نفس پیدا کرده باشد، با اطمینان گفت: بنی صدر! آه! زمان برایش فریز شده بود. مانده بود در 32 سال قبل، مثل عکس های کنار تخت، مثل زخمِ همچنان بازِ روی گلویش که رفقایش با سر تفنگ در حلقومش ایجاد کردند تا بتواند نفس بِکشد. گفتم: حالا تو زمین ما هستی، حالا تو گورستان ما هستی، حالا تو مرگ ما هستی، و جنگ ادامه دارد... حالا تو جوان ما هستی، حالا تو جوانی ما هستی؛گفت: سلامت باشید. (عکس و نوشته از آقای اسماعیلی)

قلمداد ظهور
۲۰ اردیبهشت ۹۳ ، ۱۹:۰۳ ۱ ۰ ۲ نظر
یک به یک، یکی در میان، به فاصله ی یک اتفاق، به چرخش یک روزگار، به اندازه ی یک گناه، من خودم را تقسیم کرده ام؛ میان خُودم و خـــــــــــــــودم. نوشتن تنها راه فرار از واقعیت هاستــــــــــــــ... کمی با تفکر یادم می آید دیروز ها چقدر سریع گذشته است! امروز ها انگار ساعت جانُ جلای حرکت ندارد. امروزها بی تفاوت نگاه میکنم؛ بی تفاوت نگاهم میکنند؛ شاید من بی تفاوت شده ام. اصلا مهم نیستـــــــــ. و با تمام اعتقادم باور دارم؛ باور دارم اینها بهانه است. بهانــــــــــــه...  *دیگر عقلم قَد نمی دهد... کاش ساعت هیچگاه نمی چرخید. من قدم همان 120cmمیماند. آن روز ها من هنوز نماز نمی خواندم. اما پدرم نمازش را ایستاده به پا میداشت. آن روز ها، لحظه ها رویایی اتفاق می افتاد. شاید من زیبا نگاه میکردم. هنوز رُفتگر محل موبایلش تاچ نبود. هه هه ... شایسه خانم ماشین بافتنی نداشت چه رسد به 206 دنده اتومات/// گذشته چه گذشت!!! لعنت به آینــــــــــده ی فرا موش کار...



 
قلمداد ظهور
۱۵ اردیبهشت ۹۳ ، ۱۸:۱۷ ۱ ۰ ۵ نظر

امشب دلم برای کتابـــــــــــ هایم، تنگ شد. زدم به کتابـــــــــ خانه...از مفاتیح الحیاه گرفته تا مدیریت و برنامه ریزی مدیران فرهنگی و... (راستی از دیدن کتاب مَن او خیلی خوش حال شدم.) ناگهان چشمم به گِریه های امپراطور افتاد. به شعف آمدم. لب به لب رسید و بوسه ایی ناب زدیم... لب خند بدون ناراحتی روی لبم نشست. برداشتمش؛ و او مرا گرفت. حس طبع فاضل مرا گرفت...   این شب ها علی(ع) برای چاه تعریف میکتد. چاه میشنود. فریاد هم میزند؛ ولی علی...عمق دل چاه به اندازه ی اشک های این مرد فهم دارد. اما چرا این جماعت حتی به اندازه ی عمق چاه معرفت نداشتند. معرفت هم نه؛ چرا بصی...آه آه   السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)
 امشب دنبال دلم، راه افتادم. از کم و کِیفش بماند. بل الشدت خوش گذشت. ایشالا دلم همیشه دل باشد.
   
قلمداد ظهور
۱۳ فروردین ۹۳ ، ۲۲:۲۷ ۴ ۰ ۲۴ نظر
گاهی اوقات میبارد، از آسمان برزمین و از زمین برآسمان... بلا و نفرت، خوشبختی و موفقیت...خداوند خدای شُکر، شُکر از تمام نگاه انداختن هایت، از نگاه داشتن هایم، از نگاه انداختن هایشان، از چشم افتادن هایم. من از کتک های مستمر پدر آن کودک هفت ساله متنفرم، او گریه میکرد. اما پدر تمام عصبانی بودنش را بر سرش میباراند. گاهی از آسمان میبارد...تمام آسمان او شده است دستان سنگین پدر. من از بوسه های پُرمِهر دانش آموز کلاس چهار(ب) بر دستان خانم معلم، لذت میبرم. گاهی از زمین بر آسمان میبارد...تمام زمین او شده است خنده های دانش آموز. . . . . . . . فاصله، همان میزان رضایت همه ازفاصله استـــــــــــــــــــــــــــــــ...


 
قلمداد ظهور
۰۵ فروردین ۹۳ ، ۱۵:۰۳ ۲ ۰ ۶ نظر
فاطمیه همین حالاست... به همین روزگار، غمی از یک دل به دلی دگر نشسته است. زنی تنها در میان هجوم چندین نگاه نامحرم بر زمین نشسته است. و توازهمین روزگار دلت را غمی بی وصف گرفته است. انتهای کوچه، و نگاه زنی مبهوت ... راستی مردی هم به راستای نگاه زن، نگاهش مبهوت... این زن دوشینه ی تنهایی مرد را بر کولش کشان کشان با پهلویی... چه کشیده است ازغم تنهایی، این زن... دستان مرد را طنابی خفه کرده، این مرد تمام زندگی اش در میان آتش نشسته است. قصه، داستان، افسانه... تمامشان به یک طرف، اما واقعیت همچون کودکی تنها در کنج افکارم نشسته است. هنوز جهان هزاران سال تقویم زندگی اش را بر یک واقعیت تلخ نشانده است. و چه آرام غمشان بر دلت نشسته است.




قلمداد ظهور
۰۱ فروردین ۹۳ ، ۱۴:۴۰ ۱ ۰ ۳ نظر
پسرش را دید، چگونه به مقتل افتاده است. اشکــــــ از دیده فرو ریخت؛ پدر است دیگر... پسرش را دید، اما او سری نداشت که پدر را ببیند. مرد آهی کشید؛ پدر است دیگر... تنش عریان بر خاک آرامید. پدر در آغوش پسرش افتاد؛ پسر است دیگر... مجید دلــــــــــش لرزید. پسر است دیگر... رفیقانش شهادت دادند بی سر میشود. خودش گفته بود. شهید است دیگر... زنی آرام بود. گریه اش نالان بود. مـــــادر است دیگر...


تقدیم به روح پرفتوح شهید مجید ابوترابی

قلمداد ظهور
۲۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۰۷ ۵ ۰ ۱۹ نظر
در یک مکان کاملا فرهنگی، رفیق م به راحتی بهم گفت: تو هم شعور فرهنگی نداری! حالا وسط مجلس من موندم با شعوری نداشته با ته مزه غیر فرهنگی... از اینجا به بعدش قلم من براتون مینویسه... اولا" شخصیت رو میزارم در کوزه آبش و میخورم...! دوما" تخریب، همیشه برای ساختمان های بتی نیستــــ، شخصیت هم گاهی اوقات این پسوند را میپذیره. این خاصیت زبان فارسی ه به همین راحتی بیان میشه... سوما" فرهنگ از تکه تکه های رفتار آدما تشکیل میشه، طرز برخورد یا نگاه فرهنگسازان به مقوله « ف ر ه ن گ» نباید به دید تاثیرگذاری سریع باش ه، عمری باید کار کرد تا یک مشکل اجتماع ی رفع بش ه. لطفا تیشه برنداریم قد تفکرمون بعد بگیم داریم ریشه ی بی فرهنگی رو از بین میبریم. بعضی موقع ها ریش ه ها درون آب ه و غافل از اندیشه هامون... بُگذریم... سوار اتوبوس شدم، یادم افتاده کارت الکترونیکی ناوگان حمل و نقل شهری رو خون ه جا گذاشتم. آقای راننده ممکنه بهتون پول نقد بدم؟ نــــــــــــه نمیش ه، خب حالا چرا دعوا میکنی؟(تو دلــــم گفتم). رفتم نشستم. کلُ هم سه تا خانم و یک آقا شده بودن جمعیت اتوبوس، خانوما که هیچی... آقا ببخشید کارتتون شارژ داره؟ نه والا منم میخوام ایستگاه بعدی شارژش کنم. الان باید بگم تو آمپاس قرار گرفتم... یک عدد پانصد تومانی از جیبــــــــــ مبارک بیرون آوردم. گرفتم سمت آقایی که کنار دستم نشسته بود. I LOVE YOU"  " این جمله وسط قلبی تیر خورده نه روی کارت پستال بلکه روی پول(سرمایه ملی) توسط عاشقی پیشه ی بی ریشه(به قول بعضی ها) حک شده بود. طرف نگاهی از روی اجبار به پول پاره من انداخت. بعد با کلی شرمندگی گفت: آقا اصلا قابل دار نیست، این بار رو مهمون ما باشــــــ، به جون پدرام اگه بگیرم. میخواستم بگم طرحش قشنگ ه؟ ، خداییش الان جاش بود سیلی آبداری نثارم کنه. خدا رو شکر نگفتم...نه بابا اختیار دارید. خواهش میکنم بگیرید. از من اصرار از طرف انکار؛ خلاصه کلی تعارف کردم. یارو هم نگرفتــــــــــ . پس اگه پول نمیگیرید لطفا کارت هم نزنید! گفت:باش ه حتما...اصلا کشته ی مرامش شدم! موقع پیاده شدن به راننده میگم: ببخشید من دفعه دیگه کارت میزنم. اشکالی نداره؟ راننده هم بدون هیچ رودربایستی گفت: خیلی بی شعوری...   » و زمانه ایستــــــــــــــــــــ که بهای شعور را پول دانند و تاوان فرهنگ را بی شعوری...«  
قلمداد ظهور
۰۹ دی ۹۲ ، ۱۲:۳۷ ۸ ۰ ۴۰ نظر
آسمان را برای من نگه دار، زمین را بفروش...! زمین را با مردمانش بفروش؛ دیگر ارزش خاکیان کمتر از طلای خاکــــــ شده است. جبرئیل را فروفرست، وحی ایی بخوان ای پیامبر مردگان، روضه ی تو این جمع را زنده میکند. از گودال به خاکــــــ و خون کشیده بخوان، از دیواره های بلند کعبه بخوان، سوره ایی بخوان ازاین مجمل ای رسول تا این جمع بدانند زمین مهریه علی (ع) یست. علی و زهرا ندارد؛ زهرا همه چیزش علی یستـــــــــــــ.
اکو را زیاد کن...! مداح،  ثنایی ازخون عزیز زهرا(س) میخواهد بسراید. این جمع واسطه گری ناله ی حسین(ع) را خواهند، اشک به روضه ی آبــــــــــ نریزند.  شنیده ام آن نانجیب تا خون زیر دّر را ندید دگر از بازوانش شرم نیاورد تا دستی نگه دارد از زور بازویش...آنقدر فشار آورد که ناله ی زهرا(س) را هم به اشکــــــــ درآورد. خلاصه امشبــــــــــ یکی باید بخواند و یکی بگرید. من نای خواندن دگر ندارم. تو بخوان من اشکــــــــــ میریزم.





قلمداد ظهور
۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۰:۴۳ ۸ ۰ ۲۹ نظر
بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
الان این نظر بود عایا ؟؟؟
در مورد سوالتون هم باید گفت که من تا حالاتجربش نکردم چون عزیزترین فرد زندگیم رو ندیدم هنوز!
هر وقت ایشون بیان و ظهور کنن باید ببینم این شامل حال من میشه یا نه 
 
پاسخ:
نه خیلی نظر نبود حرف بود بیشتر...
عزیزترین نه به اون معنی ها
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۱ محمد جواد آهنگردارابی
باید همیشه بخدا تکیه کرد
اگر میان فلان چیز و خدا موندید خدا رو انتخاب کنید که همون فلان چیز هم اگر به صلاح تون باشه میده
پاسخ:
سلام.
 خداکمک کنه همین کاررو خواهم کرد
شما که عادت دارید اینقدر سردرگم بشید
عین همیشه حل کنید مشکل رو.خدا کمکتون می کنه
تنها چیزی که میتونم بگم اینه که

خارج شدن از مسیر درست آرامش آدم رو سلب می کنه

پاسخ:
هه حق باشماست ولی این دفعه مشکل فرق داره...

شاید...
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۲ سنا ♥عاشق مهدی فاطمه♥
خدای دلموانتخاب میکنم
پاسخ:
اگه نشه؟
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۵ سنا ♥عاشق مهدی فاطمه♥
گاهی اوقات،
دور و برت را خودت،
خالی کن،
دلت را صاف کن.
شاید که در نبود هیچکس،خدا را بهتر حس کنی

۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۲۷ محدثه انصاری
بچه جون تو چقدر درگیری داری با این دل شاعرت!!!
انشالله زودتر زودتر راهتو پیدا کنی راهی که به صلاحت باشه
یه مدت با خودت و خدای خودت خلوت کن .... همه چی حل میشه


پاسخ:
به قول ف.م.آسمان:

که هرچه شعر نوشتیم درد دل بوده

مرسی دوستم از نظرت
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۶:۱۸ مریمـــــــ طالبــــــــی
سلام....
تواین موقعیت زیادبودم وهستم...
ولی هنوزخودمم نمی دونم بایدچی کارکنم؟؟؟؟؟.....
به نظرم...به خدای دلت تکیه کن...همین....
پاسخ:
سلام.

عزیزمی...

چشم
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۷:۰۷ خادم الحسین
سلام.
خودتون چی فکر میکنید؟ته دلتون چیه؟
پاسخ:
سلام.
من ازهمون اول فکرنکردم وگرنه...

مهم نیست ته دلم چی میگه
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۸:۰۱ منتظران ظهور
سلام علیکم

هر روز با یک مطلب به روزیم...

مکالمه ی شیطان با خدا در ماه رمضان...(مطلب شماره19)
منتظر شما و نظرات زیباتون
اللهم عجل لولیک الفرج
برای ظهور آقا صلوات
التماس دعا
یا علی مدد
................................
گروه فرهنگی منتظران ظهور
سلام
ممنون از دعوتتون دقیقا حال این روزهای من حیرانیست
التماس دعا...
پاسخ:
سلام.

محتاجیم بدعا
۱۴ تیر ۹۳ ، ۲۱:۵۲ عیسی فنایی
وصیت امام علی به فرزندش امام حسن (ع)



پاره تنم

اگر از دوستت جدا می شوی رشته ای از دوستی را بگذار بماند تا اگر روزی خواست با همان رشته به دوستی برگردد.
اگر کسی به تو خوشبین است تو کاری کن خیالش واقعا درست از کار در آید.
حق دوستت را روی حساب رفاقتی که بینتان است ضایع نکن،کسی که حقش را ضایع می کنی،دیگر دوستت حساب نمی شود.
نباید به فامیل و خانواده ات کمتر از آدم های دیگر توجه کنی.
به کسی علاقه مند نشو که هیچ از تو خوشش نمی آید.
جوری نباشد هر اندازه تو دلت می خواهد دوستی ادامه یابد،بیش از آن دوستت بخواهد دوستی تان تمام شود.
جوری نباشد او در بدی کردن تواناتر از تو در خوبی کردن باشد.
ظلم هر که به تو ظلم میکند به نظرت بزرگ نیاید،چون او دارد به سود تو و به ضرر خودش کار می کند.
پاداش یکی که تو را خوشحال کرده بدی کردن نیست.
فرزندم بدان:
دو جور رزق و روزی داریم.یکی آن که تو دنبالش می روی، یکی آن که دنبالت می آید.میاید سراغت حتی اگر پی اش نباشی.
چه زشت است روز نیازمندی خود را کوچک و پست کردن . روز بی نیازی،ظلم وستم کردن.
آن چیزی از دنیا واقعا مال توست که با آن جایگاه ابدی ات را آباد کرده باشی.اگر به آنچه از دستت رفته ناله می کنی،پس برای هر چه به دستت نرسیده هم ناله بزن.
بگذار وقایع گذشته دلیل و راهنمای تو در وقایع آینده و نیامده باشد،که امور ،همیشه شبیه همند.
از مردمی نباش که موعظه سودی به حالشان ندارد.مگر این که سخت توبیخ و آزارشان کنند.خردمند از تعلیم پند می گیرد.
چهارپایانند که جز با ضرب تازیانه ادب نمی شوند.
امواج اندوه را با شکیبایی جدی و زیبایی یقین از خود دور کن.
هرکه اعتدال را کنار بگذارد منحرف می شود.دوست خوب مثل فامیل است.دوست واقعی در غیاب دوست هم به دوستی شان وفادار است.
هوی و هوس شریک کوردلی اند.خیلی وقت ها،بیگانه از فامیل به آدم نزدیکتر است و خویشاوندی از بیگانه ها هم دورتر.غریب آن آدمی است که دوستی ندارد.
پاسخ:
زیبا بود

سپاس از حضورتون
۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۲:۴۱ یا مهدی(عج)
سلام ممنون بابت دعوتتون
------------------------------------------
قشنگ درکت میکنم. تو این شرایط قرار گرفتم، خدا رو انتخاب کردم دعا کنید خدا خودش کمک کنه تا آخرش هم با خود خدا باشم ان شاء الله خودش همه چیرو حل میکنه شمام خدا رو انتخاب کنید و همه چی رو بسپارید به خودش
پاسخ:
سلام.خواهش

اگه خدا بخواد همین کارو انجام میدم(البته یهتره بگم انجام میدیم)
۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۹ فانوس جزیره
سلام علیکم
دعوتید به دیدن رایگان فیلم
اینجا شهر دیگریست

راجع به غربت دو روز آخر زندگی امیر المومنین علی (علیه السلام)

به کارگردانی: احمدرضا گرشاسبی
با حضور عوامل فیلم و اهل قلم

اطلاع بیشتر:
azf06.blog.ir

بزرگوار می توانید با دوستان و خانواده خود تشریف بیاورید.
لطفا رسانه باشید و به دوستانتان اطلاع دهید
پاسخ:
سلام.

سرمیزنم
۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۸:۱۸ رضا زارعی
زیبا بود
+
آپم
سلام
چی بگم والا من گاهی خودم هم سخت تو این موقعیت گیر میکنم :(
پاسخ:
سلام.
سلام
به نظر من سعی کنید دلتون و خدای دلتون رو یکی کنید تا وضع بد تر از این نشده
ممنون از این که بهم سرزدید
روزه هاتون قبول
یا علی
پاسخ:
سلام.
یکی کردن خدای دل با دل آدمی کاریه که از دست انسان های معمولی برنمیاد

خواهش.
قبول حق
علی یارتون
۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۰ ف.م. آسمان
گاهی وقت ها
فقط زمان حلال مشکل هاست

پاسخ:
سلام.

شاید
۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۵ خادم الحسین
سلام علیکم
دلم هوای محرم دارد...
به روزیم و منتظر نظرات زیبای شما هستیم...
التماس دعا
یا علی مدد
پاسخ:
سلام.
خدمت میرسم
۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۴:۳۶ محمود شهرستانی
سلام
منو تو شرایط سخت قرار ندین :-)
پاسخ:
سلام.

من کی این کاررو انجام دادم؟ :)
 بعضی وقتا باید بگذریم از خیلی چیزا..


باصبر همه چیز حل میشه دوست خوبم

موفق باشی
خدایا،حواست هست؟
صدای هق هق گریه هایم را.....
از همان گلویی می آید که
تو از رگش به من نزدیک تر هستی.......

سلام

 میلاد کریم اهل بیت بر شما مبارک.پیشکشی ما به صاحب این خانه....

 

 امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:

 

«بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیکَ باطِلاً کَثیرًا.»

بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.

تحف العقول ص 229

  و معرفی کتاب:

 

......حاء سین نون.....

 

http://zareh.blog.ir/post/479

۲۵ تیر ۹۳ ، ۱۳:۱۱ ف.م. آسمان

سلام

- در شب های قدر، قدر انسان بودن خویش را بدانیم.

قدر لحظه ها، قدر تمام نعمت های الهی

( آنها را که می بینیم و نمی بینیم... )

التماس دعا -

حق حق مدد
۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۷:۱۵ یا مهدی(عج)
در لیالی قدر خیلی التماس دعا

یا علی
التماس دعا
۱۰ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۸ ریحانه رهبر
یک دل دارمو دو دلبر

توباشی خدایت را انتخاب میکنی
یا بنده ی خدایت؟
دوتاشو انتخاب میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">